تاثیر اندیشه های یونانی در دنیای اسلام
آنچه از تمدن یونانی پس از افلاطون و ارسطو رو به افول گذاشت در نهضت ترجمه مسلمانان دوباره احیا شد و به نوعی مکاتب اسکندریه و انطاکیه وسیلۀ حفظ و اشاعۀ اندیشه¬های یونانیان و انتقال آن به مسلمانان شد؛ مسلمانان در برابر این اندیشه¬ها منفعل نبودند بلکه در مواجه با این افکار خود به بازاندیشی دوباره آن پرداخته و آراء یونانی را در قالب تفکری اسلامی، بالنده تر و وسیع تر از قبل دوباره به دنیای غرب و متفکران آن عرضه داشتند. تفکرعرفانی ابن مسَّرَه کاملاً متأثر از جریان فکری مختص به تصوف اسلامی و غلبه نگرش باطنی حاکم بر فضای آن زمان بود. در شرق دنیای اسلام تلاقی حکمت خسروانی ایرانیان، گنوسی گری مسیحیان و آراء شیعیان فاطمی ساختار فکری را شکل داده بود که به عنوان بستری مناسب جهت شکل گیری منظومه فلسفی عرفانی ابن مسَّرَه قلمداد می شد. ستایشگران اندیشه یونانی همواره درصدد بوده اند بنیاد تفکر فکری اعم از فلسفی و عرفانی را در آرا متفکران یونانی دنبال کنند غافل از اینکه حکمت حکمای ایران باستان که میراث گرانقدر تفکر بشری است حاوی یک سلسله رموزی است که بنیانهای فکری اندیشمندان بزرگ در مغرب زمین ریشه در آن دارد. به جرات می توان ادعا نمود اندیشۀ اشراقی نوافلاطونیان وامدار انتقال فرهنگی است که پس از حمله اسکندر مقدونی به سرزمینهای غربی برده شد و بازگشت مولفه های فلسفی و عرفانی به ایران پس از اسلام، چیزی جز انتقال میراث از دست رفته ایرانیان به موطن خود نیست. ابن مسره نیز علاوه براین که بدان شکل ،غیر مستقیم، متاثر از جریان اندیشه ایرانی بود به نحو مستقیم و از طریق اندیشه فاطمیون که در دو نقطه اصلی در جهان اسلام ،ایران و مصر، تمرکز داشتند متأثر از فضای فکری شرق جهان اسلام بود. البته این بدان معنا نیست که عناصر فکری ابن مسَّرَه تماماً شرقی است؛ در طول قرون وسطای مسیحی عرفای زیادی که اغلب آنها ثمرۀ طبیعی یک دوره حیات رهبانی بودند، می¬زیستند. در واقع آنچنان¬که در سنت شرقی نیز حاکم بود رهبانیت معمولاً به عنوان بهترین و باارزش¬ترین نوع زندگی مسیحی لحاظ میشد زیرا تنها در این نحو از سلوک بود که هرکسی مجاز بود تا قوای خویش را بر مسأله خدا و تبعات آن متمرکز کند. در چنین فضایی ابن مسَّرَه با تأسی اندیشه های شرق جهان اسلام، نظام عرفانی را در قرون هشتم و نهم میلادی بنیان نهاد که به تنهایی توانست پرچم اندیشه های عرفانی مغرب زمین را به برافراشته نگاه دارد. در واقع تداوم روح عرفانی مکتب ابن مسَّرَه منجر به شکل گیری مکتب المریا شد. اهمّیت این مکتب که در انتهای باختری جهان اسلامی نمودار شد وابسته به جریانی می باشد که همان اندیشه های باطنی در تفکر اسلامی بود. با ظهور این مکتب در سراسر منطقه اندلس که اصول باطنی رواج داشت، آرا امپدکلس نیز با تغییرات محتوایی منادی الهیات نبوی شد. البته همانگونه که بسیاری از مکاتب عرفانی در اوج قدرت رو به اضمحلال می گذارند، این مکتب نیز به دلیل افراطهایی که از جانب پیروان ابن مسره به ویژه اسماعیل الرعینی در سرپیچی و نادیده گرفتن احکام صریح شرع روی داد دچار فروپاشی درونی شد. با این وجود حقیقت ناب موجود در آراء وی نسل به نسل انتقال یافت و به ابن عربی رسید. نفوذ و اشاعه اندیشه های عرفانی ابن مسَّرَه توسط جریان سریع وحدت وجودی ابن عربی در حلقه های اندیشه عرفانی و فلسفی شرق جریان یافت. البته این نفوذ پربرکت محدود و محصور در محافل عرفانی مسلمانان نماند بلکه یهودیان و مسیحیان نیز از ایده های عرفانی ابن مسَّرَه بهره ها بردند. یهودیان اسپانیا اول بار توسط یهودا هلوی اهل طلیطله، موسی بن عزرا اهل غرناطه، یوسف بن زدیق اهل قرطبه و شم تاب بن یوسف اهل فالاکوئرا به آرا شخصی به نام اگرینتومی در کتابش تحت عنوان جواهر پنجگانه ارجاع داده اند که از عنوان کتاب اینگونه بر می آید که ایشان آرا امپدکلس مجعول و ابن مسَّرَه زمینه وجود ماده ازلی در همه موجودات به جز خدا و فرض وجود عناصری به مثابه عرش الهی را مدنظر داشته اند. اما مواجهه جدی در این باب از طریق اندیشه های ابن جبرول روی داد. وی با جهت گیری به سمت افکار ابن مسَّرَه با رای امپدکلس مجعول درباب مفهوم خداوند آغازمی کند و آن را موجودی بسیط با ذاتی غیرقابل ادراک معرفی می نماید؛ وی ذات خدا را با تمثیل نور نمادپردازی می کند و خلقت را به خاطر رحمت وجود واحد می-داند. او نیز به وجود ماده روحانی مشترک میان موجودات ماسوالله معتقد بود عنصری که کلید فهم نظام فکری ابن مسَّرَه می-باشد.
مسیحیت در طول حیات دوهزار ساله خود به خوبی نشان داد که اساساً دینی عرفانی است و طریقت عرفا جایگزینی مناسب و موثق و معتبر برای مسیحیت می تواندباشد. مسیحیت تمایلی روحانی به دریافت بی واسطه از وجود مطلق دارد و در این راه رهبانیت راهگشاترین شیوه است. روشی که در قالب اسلامی معادلی مناسب برای صوفیسم است. اگر منظومه فکری متفکران اسکولاستیک را بررسی نماییم می بینیم که وحدت وجودی که در آثار فیلسوفان اسکولاستیک قبل از توماس آکوئیناس مشاهده می-شود از بدعتهای صوفیانه تأسی گرفته اند پس ارتباط ایشان با مکتب ابن مسَّرَه به نحو جدی تری مطرح می شود. بسیاری از آراء مطرح شده در اندیشه فیلسوفان قرون وسطی نیز از اندیشه های ابن مسَّرَه نشات گرفته اند مثلاً ترکیب موجودات ماسوالله از ماده و صورت که از آرا امپدکلسی در اندیشه ابن مسَّرَه است و نظریه کثرت صور به ویژه در ترکیب وجود انسان که در قرون وسطی مورد استقبال بود. متفکرانی مثل بوناونتوره قدیس، دونس اسکوتوس، راجر بیکن و ریموند لول از جمله متفکرانی بودند که گرایشات نوافلاطونی ایشان، اقتباس از منظومه فکری صوفیانه و اهل اشراق را به خوبی منعکس می کند. از آن میان مولفه های اندیشه ریموند لول به خوبی وامداری به اندیشه های را آشکار می کند. این وامداری به مثابه نوری است که از نظام فکری ابن-مسَّرَه شروع به تابیدن نمود و در حوزه اندیشه¬های ابن عربی تداوم یافت. بساطت مطلق خداوند، کمالات و اسماء الهی که لول از آنها تحت عنوان شئون الهی از آن یاد می کند، نور به مثابه کاملترین و بهترین نماد الوهیت خدا، قایل شدن به ماده مشترک روحانی میان انسان و فرشتگان، کثرت صور انسانی و قایل شدن به عشق و لطف الهی به عنوان منشا عالم از جمله عناصر مشترک در این جریان است که در اندیشه لول و نیز دنس اسکوتوس تجلی یافته است. این جریان پس از آن در رنسانس کلاسیک ایتالیا در آراء افرادی مثل پیکو دلا میراندولا، مارسیلیو، فیچینو و یک یهودی به نام جان آلمانیّ می توان نام برد که به زعم پالاسیوس ایشان خود از این جریان بی اطلاع نبودند چرا که خود را ادامه دهنده اندیشه های ریموند لول می دانستند.
نباید اندیشید که امروزه مطالعه درباب تفکر ابن مسَّرَه در دنیای اسلام امری غیر ضرور است؛ ما به وضوح شاهدیم مولفه های اندیشه وی همچنان به عنوان نظریات نوآورانه توسط نواندیشان دینی در قالبهای استدلالی،بعضاً همسان با آنچه ابن مسَّرَه قید نموده، ارائه می شود.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.