بشر از مادر ایام نمی زاد ایکاش
که عنان در کف تقدیر نمی داد ای کاش
زندگی نیست که زندان مکافات است این
کس به زندان مکافات نماناد ای کاش
در باغی بگشاید به رخت سبز ولی
سخت بن بست که هرگز نگشایاد ای کاش
تن درستی و امان است تن آسایی ما
که نمی پاید و تن نیز نپایاد ای کاش
اول امید که خیری برساند لیکن
وآخرش خوف که شری نرساناد ای کاش
جز ستم نیست توانایی و آنهم که گناه
آدمی هیچ گناهی نتواناد ای کاش
بعد این خانه خرابی که به دنیا دیدیم
خانه ی آخرت از ما بدی آباد ای کاش
لیک از این مغلطه معلوم که آن حاجت هم
نه روا بوده خدایا که روا باد ای کاش
گر فلاطون شوی از شر شیاطین نجهی
که جهیدن بدی از اینهمه شیاد ای کاش
خضر و قائم به جهانی دگرند و اینجا
با کس این قرعه نیفتاد و نیفتاد ای کاش
این جهان فتنه و نخجیرگه شیطان است
سرنوشتی که کس این قصه نداناد ای کاش
نکته گیری و فزونی نتوان با تقدیر
که خدا عذر فزونی بپذیراد ای کاش
شهریارا دم رفتن همه را حرف این است
که دگر بار نزایاد و نمیراد ای کاش
دیدگاهها (۱)
همراز
۲۵ آبان ۰۳ ، ۱۴:۱۸