کی شود یار از سفر آید مرا

کی شود یار از سفر آید مرا

خطاب به امام عصر

کی شود یار از سفر آید مرا

زان سفر کرده خبر آید مرا

سینه را دیگر مجال آه نیست

کس ز غمهای دلم آگاه نیست

روز و شب اشکم به دامان غمست

زندگانی در فراقت ماتم است

دل ز هجرانت بسی افسرده شد

مرغ جانم خسته و دلمرده شد

کی شود از عاشقان یادی کنی

بانگ حق سرداده فریادی کنی

پرتو خورشید و مه از روی توست

کعبه دل نازنینا کوی توست

عالمی را کرده ای چشم انتظار

پرده از چهرت بزن دیگر کنار

این جهان را مایه هستی تویی

باده نوشان را می و مستی تویی

یاد رویت زنده سازد مرده را

بس به وجد آرد دل افسرده را

چشم امیدم همیشه سوی توست

پای جانم بسته ی گیسوی توست

یار مظلومان و محرومان تویی

چون طبیبی یار مصدومان تویی

زندگی بگرفته جان از نام تو

باده نوشان جمله مست جام تو

عاشقان از عشق تو شیدا و مست

جام وحدت روز و شب بگرفته دست

شهید حسین ارسلان (رخشا)

برای دیدن اشعار بیشتر از شهید ارسلان به این صفحه مراجعه کنید.

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندها
بایگانی