در شمال غربی ناحیهی کاریا ، ساحلی کوهستانی به طول تقریبی صد و چهل و پنج کیلومتر و به عرض سی تا پنجاه کیلومتر واقع بود. این منطقهی کوهستانی در گذشته یونیا خوانده میشد، و به قول هرودوت ، «هوا و اقلیم آن از همهی عالم خوشتر بود.» شهرهای آن عمدتاً در دهانهی رودها یا در انتهای راههایی که کالاهای سرزمینهای گوناگون را برای صدور به مدیترانه میرسانیدند، قرار داشتند. ایونیا در واقع بخشی از آسیای صغیر واقع در ترکیه امروزی است که مهد فلسفه باستان پیش از دوره فلسفه یونانی محسوب می شود. بزرگترین شاعر یونان و سرآغاز فلسفه منظم هر دو به ایونیا تعلق دارند. اما این دو دستاورد بزرگ نبوغ ایونی، یعنی اشعار هومر و جهان شناسی فلسفه اولیه یونانی، هر چند طبیعه محصول کار افراد بود، دستاورد مدینه و تا اندازه ای بازتاب حکومت قانون و مفهوم قانون نیز بود که پیش از سقراطیان به طور منظم در جهان شناسیهای خود نسبت به کل جهان بسط و توسعه دادند
در تاریخ فلسفهی یونانی دو جریان در جوار یکدیگر امتداد مییابند. یکی جریانی است طبیعتگرای ، دیگری جریانی است رازورانه . رازوری از فیثاغورس نشئت گرفت و با پارمنیدس هراکلیتوس ، افلاطون ، و کلئانتس ادامه یافت و به فلوطین (پلوتینوس) و بولس حواری رسید. طبیعتگرایی، که نخستین مظهر آنطالس بود، به وسیلهی آناکسیماندروس ، کسنوفانس ، پروتاگوراس ، بقراط ، و ذیمقراطیس به اپیکور و لوکرتیوس انتقال یافت. گاهگاهی مردانی بزرگ چون سقراط ، ارسطو ، مارکوس آورلیوس به قصد آنکه دربارهی مشکل پیچیده و سامانناپذیر زندگی، قضاوتی ناقص نکنند، دو جریان را با هم آمیختند. اما خصیصهی فایق اینان نیز همان خصیصهای است که سراسر فلسفهی یونانی را در نوردیده است - خرد دوستی و خردورزی.
اگر ایونیا مهد فلسفه یونانی بود، میلتوس مهد فلسفه ایونی بود. زیرا در میلتوس بود که طالس، نخستین فیلسوف مشهور ایونی، درخشید. فلاسفه ایونی عمیقا تحت تاثیر امر تغیر، تولد و رشدف فساد و مرگ بودند. بهار و خزان در عالم خارجی طبیعت، کودکی و کهولت در حیات انسان، پدید آمدن (کون) و از میان رفتن (فساد)، اینها بودند امور آشکار و گزیر ناپذیر جهان. اشتباه بزرگی است اگر تصور کنیم که یونانیان مردمی خوش و لاابالی بودند، که جز گردش در ایوانهای شهرها و تماشای آثار شکوهمند یا هنرنمایی های پهلوانانشان کاری نداشتند. آنان از جنبه تاریک زندگی ما در این سیاره بسیار آگاه بودند، زیرا در ورای آفتاب و خوشی، ناپایداری و ناامنی حیات آدمی، حتمیت مرگ و تاریکی آینده را می دیدند. «بهترین چیز برای انسان زاده نشدن و آفتاب را ندیدن است، ولی همینکه زاده شد (بهترین چیز دوم برای او) هرچه زودتر گذشتن از دروازه های مرگ است.» این کلام تئوگنیس، شاعر یونانی قرن ششم ق.م، سخن کالدرون را (که برای شوپنهاور بسیار عزیز بود) به یاد می آورد که می گوید «بزرگترین لذت یک انسان تولد دوباره اوست.» و کلام تئوگنیس در گفتار سوفوکلس در ادیبوس کولونیوس منعکس می شود: «به جهان چشم نگشودن فراتر از هر محاسبه ای است.»
عبور از حس و ظهور تفکر
متفکران ایونی در طبیعت مادة المواد خود اختلاف داشتند، لیکن همگی در مادی بودن آن همداستان بودند نظر طالس به آب بود، آناکسیمنس به هوا، هراکلیتس به آتش. اختلاف و تمایز بین روح و ماده هنوز درک نشده بود؛ به طوری که هر چند آنان در واقع از جهتی مادی مذهب بودند، از این بابت که نوعی ماده را به عنوان اصل و مبدأ وحدت و خمیرمایه اصلی همه اشیاء می پنداشتند، به سختی می توان ایشان را مادی مذهب به معنی اصطلاحی این لفظ نامید. چنین نبود که آنان تمایزی روشن بین روح و ماده، تصور می کردند و آنگاه آن را انکار می نمودند؛ آنان کاملا از این تمایز آگاه نبودند، یا لااق مستلزمات آن را در نمی یافتند.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.