محمد اقبال لاهوری شاعر، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود که اشعار زیادی نیز به زبانهای فارسی و اردو سرودهاست. اقبال نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور بهطور رسمی «شاعر ملی» خوانده میشود
اقبال در سیالکوت، که امروزه در ایالت پنجاب پاکستان واقع شدهاست، به دنیا آمد. نیاکان او از قبیله سپروی برهمنان کشمیر بودند و در سده هفدهم میلادی، حدود دویست سال پیش از تولد او، اسلام آورده بودند. پدر او مسلمانی دیندار بود. اقبال قرآن را در یکی از مساجد سیالکوت آموخت و دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در کالج میسیونری اسکاتلند گذراند. تحصیلات او در رشته فلسفه در دانشگاه لاهور آغاز شد و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه را در سال ۱۸۹۹م با رتبه اول از دانشگاه پنجاب دریافت کرد. وی پس از آن از دانشگاه کمبریج و دانشگاه مونیخ مدرک دکترای خود را در رشتهٔ فلسفه گرفت.
اقبال در دوران جنگ جهانی اول در جنبش خلیفه که جنبشی اسلامی بر ضد استعمار بریتانیا بود، عضویت داشت. وی با مولانا محمد علی و محمد علی جناح همکاری نزدیک داشت. وی در سال ۱۹۲۰ در مجلس ملی هندوستان حضور داشت اما از آنجا که گمان میکرد در این مجلس اکثریت با هندوها است پس از انتخابات ۱۹۲۶ وارد شورای قانونگذاری پنجاب شد که شورایی اسلامیبود و در لاهور قرار داشت. در این شورا وی از پیشنویس قانون اساسی که محمد علی جناح برای احقاق حقوق مسلمانان نوشته بود حمایت کرد. اقبال در ۱۹۳۰ به عنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در اللهآباد و سپس در ۱۹۳۲ در لاهور انتخاب شد.
اقبال یکی از فیلسوفان بزرگ اسلام است که منبع فکرشان با قرآن ارتباط دارد. اقبال معتقد است که روح قرآن با تعلیمات یونانی سازگاری ندارد و بسیاری از گرفتاریها از اعتماد به یونانیها ناشی شدهاست. از نظر وی از آنجا که روح قرآن به امور عینی توجه داشت و فلسفهٔ یونانی به امور نظری میپرداخت، کوشش مسلمانان برای فهم قرآن از منظر تعالیم یونانی محکوم به شکست است.
در باب فهم تجربی و پوزیتیو او معتقد است که اندیشهٔ مسلمانانی مانند ابنحزم در خصوص ادراکات حسی بهعنوان منبع شناخت و ابنتیمیه در تبَیُّن اهمیت روش استقراء، کندی در خصوص احساس متناسب با انگیزه و استعمال آن در روانشناسی، مقدمات نظری مباحث تجربی جدید غرب را پدیدآورد. اقبال شکوفایی روش تجربه و مشاهده را در تمدن اسلامی در نتیجهٔ جدال ممتد با اندیشهٔ یونانی میداند. وی در تأیید پیشگامی مسلمین در روش تجربی شاهد مثالهایی را از آثار و نظریههای علمی جاحظ و ابن مسکویه در نظریهٔ تکامل، بیرونی در ریاضیات و مسئلهٔ زمان، خوارزمی در جبر و اعداد و عراقی و خواجه محمد پارسا در روانشناسی دینی ذکر میکند.
تقید به اصول اسلامی در اقبال به گونه ای بود که خود می گوید: هنگام تحصیل در انگلستان هر گاه برای رفع حاجت به توالت می رفتم آفتابه آب همراه می بردم. چند روز به این ترتیب گذشت بالاخره صاحب خانه از من پرسید این چیست که همراه خود می بری؟ گفتم از اصول طهارت اسلامی است که بعد از قضای حاجت استعمال کاغذ و خاک کافی نیست. بلکه نظافت با آب لازم است بر اثر بحثی که در این موضوع در گفت اصول اسلامی را درباره طهارت و حمام برای او بیان کردم.
اقبال همچنین با فرهنگ و ادب اروپا و فلسفه غرب کاملا آشنا بود از ادب فارسی و عربی فرهنگ اسلامی و تاحدی افکار فلاسفه آن آگاهی داشت. اقبال جامعه اسلامی را نیازمند پروتستان و لوتر نمی دانست بلکه به شدت به احیای علوم اسلامی اعتقاد اشت تا ازاین راه تکه های جدا شده تفکر اسلامی و علوم جدید را به هم متصل کرده و مسلمانان را به پیشرفت در میدان های علوم و تکنولوژی تشویق نمود. البته باید احتیاط کرد و مانند ترکیه گرفتار آزادی گری و لیبرالی نشد و حدود و ثغور کار را معلوم کرد و مانع از انحراف شد.
او برای جامعه ایده آل هشت ضرورت را پیش بینی کرده:
- ملاحظه و توجه به معنویت بر اساس اندیشه توحیدی
- تمرکز در رهبری در سایه نبوت
- هدایت و ارشاد بر اساس قانون وحیانی و شریعت قرآنی
- داشتن هدف مشخص
- تسلط بر قوای طبیعی
- انسجام درونی افراد جامعه
- اقتداء به انسان کامل
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.